مقدمه:
در کتاب طرز فکر ، خواهیم آموخت که چگونه باوری ساده در مورد خودمان، میتواند بخش زیادی از زندگی ما را تحت تأثیر قرار دهد. این باور که در طی سالها تحقیقات وسیع پروفسور کارول دوک و تیمش کشف شده، در این کتاب به عنوان “طرز فکر” معرفی شده است. باوری که تفاوت آن در افراد مختلف، تعیین کننده میزان تحقق توانمندیهای آنهاست.
درباره نویسنده:
خانم پروفسور کارول دوک (Carol S.Dweck) ، روانشناس آمریکایی و متولد سال 1946 میباشد. در حال حاضر استاد روانشناسی دانشگاه استنفورد است. معروفیت وی، به خاطر کار و تحقیق بر روی موضوع طرز فکر به عنوان یکی از ویژگیهای مهم روانشناسی است. کارول دوک قبل از پیوستن به دانشگاه استنفورد در سال 2004، در دانشگاههای کلمبیا، هاروارد و ایلینوی تدریس کرده است. وی در حال حاضر عضو انجمن علوم روانشناسی نیز میباشد.
نگاهی به دو طرز فکر:
“همیشه افرادی که به باهوشترین نحو شروع میکنند، آنهایی نیستند که در آخر به بهترین نتایج دست مییایند.”
در بخش اول کتاب، کارول دوک، با اشاره به این جملهی پرمعنی از آلفرد بینه، روانشناس فرانسوی، به توصیف دو طرز فکر ثابت و رشد باور و تأثیر آنها در یادگیری و رشد افراد میپردازد.
در اغلب نظامهای آموزشی سنتی، این طرز فکر به ما القا میشود که امتیاز بهره هوشی (IQ) یک نفر، کل داستان زندگی او را تعیین میکند. این قضاوت، به جز دردهایی که برمیانگیزد، در دانش آموزان ذهنیتی ایجاد میکند که همیشه باید باهوش به نظر برسند و احمق به نظر نیایند. این ذهنیت باعث میشود که مدام نگران قضاوتهای دیگران باشند و در کلاس درس، حرفه و روابطشان به دنبال اثبات خود باشند. نگرانی برنده یا بازنده شدن در هر کار، باعث میشود که به یادگیری اهمیتی داده نشود و لذت آن درک نشود. این نوع طرز فکر را کارول دوک، طرز فکر ثابت، مینامد.
در مقابل طرز فکر ثابت، طرز فکر رشد قرار دارد که بر اساس این باور است که میتوانیم ویژگیهای ذاتی خود مانند ضریب هوشی، استعداد و مهارتهای اولیه را با تلاش، انگیزه و آموزش مناسب رشد دهیم. این طرز فکر به این معنی نیست که هر کس بخواهد، میتواند انیشتین یا بتهوون شود، بلکه به این معناست که توانمندی واقعی افراد نامشخص است و پیشبینی آنچه میتوان با سالها عشق، رنج و آموزش به دست آورد، غیر ممکن است.
با این دو طرز فکر، دیدگاه افراد نسبت به تلاش، شکست و رویارویی با چالش ها شکل میگیرد.
طرز فکر و موفقیت
عناصر تشکیل دهنده موفقیت در جاهای مختلف چیست و چرا برخی افراد کمتر از حد انتظار و برخی بیشتر به آن دست مییابند؟ برای یافتن این سؤال و ارتباط موفقیت با طرز فکر، کارول دوک به مطالعهای اشاره میکند که طی دو سال بر روی دانشآموزان سالهای اول دبیرستان و بر روی دانشجویان در هنگام ورود به کالج انجام شده است. با بررسی عملکرد و نمرات دانشآموزان در این دو مقطع که دورههای بحرانی و انتقال در زندگی نوجوانان و جوانان است، مشخص شد که دانش آموزان با طرز فکر رشد، در سالهای اول ورود به دبیرستان و کالج بر خلاف دانشآموزان با طرز فکر ثابت، عملکردشان افت نکرد و نمرات بهتری داشتند. برای توضیح دلیل افت عملکرد دانشآموزان در سالهای بحرانی، به “سندرم تلاش کم”، اشاره میکند که شیوهای است که دانشآموزان با طرز فکر ثابت برای محافظت از خودشان در پیش میگیرند.
نتایج تحقیقات بیانگر این است که دستاوردهای مهم، چه در مورد دانشآموزان کالج، چه در مورد دانشمندان و هنرمندان و نویسندگان بزرگ، نیازمند تمرکز قوی، تلاش عالی و همه جانبه و یادگیری دائم میباشد.
طرز فکر در استعدادهای هنری و ورزشی
شاید بپذیریم که مهارتهای کلامی، ریاضی و علمی و یا مهارت تفکر منطقی را میتوانیم توسعه دهیم، اما تواناییهای هنری را چطور؟ اغلب ما باور داریم که استعدادهای هنری، موهبت خدادادی هستند. کارول دوک با اشاره به شواهد و نمونههای عملی زیاد در مورد افزایش مهارت افراد در نقاشی، رقص و سایر هنرها، این حقیقت را عنوان میکند که در مورد هنر نیز، افراد قادر به انجام کارهایی بسیار فراتر و مهم تر از آنچه که تصور میکنند، هستند.
همچنین با اشاره به مثالهایی از قهرمانان ورزشی نشان میدهد که اعتقاد به استعداد طبیعی در آنها گاهی میتواند وقفهای در مسیر حرفهای شان ایجاد کند. چرا که فردی که استعداد طبیعی دارد؛ تلاش نمیکند، درخواست کمک نمیکند و نواقص خودش را تجزیه و تحلیل نمیکند که آنها را با تمرین رفع کند.
بیلی بین، مربی بیسبال و مدیر تیم اوکلند اتلتیک، وقتی طرز فکرش را تغییر داد، متوجه شد که دورههای امتیازگیری که مهم ترین بخش بیسبال است، بیشتر به شیوه نگرش مربوط میشود تا استعداد.
مایکل جردن نیز در مورد محمدعلی کلی جمله زیبایی گفته است، اینکه “پیروزی او از ذهن او می آید، نه از مشت او”
طرز فکر در رهبری و کسب
در دنیای کسب و کار نیز مانند ورزش و هنر، اعتقاد به استعداد ذاتی وجود دارد. برخی از شرکتها از هیچ هزینهای برای استخدام افراد با استعداد فروگذار نمیکنند، چراکه معتقدند این کار کلید برنده شدن در مسابقه است. این اعتقاد به استعداد در رهبری، فرهنگی را در بسیاری از شرکت ها به وجود آورده است که در نهایت منجر به ورشکستگی آنها میشود. به عنوان نمونه بارز، شرکت انرون به دلیل طرز فکر ثابت خود شکست خورد.
جیم کالینز، در تحقیقی که در کتاب معروفش “خوب به عالی” به آن اشاره شده است، 11 شرکت را که رشد قابل توجه داشته و توانسته بودند آن رشد را حداقل برای 15 سال حفظ کنند، در طی 5 سال مورد بررسی قرار داد. نتیجه این تحقیق، نشان داد که رهبران این شرکت ها، ویژگیهایی دارند که نشاندهنده طرز فکر رشد باور در آنهاست. آنها صادقانه و مستقیم با اشتباهات و کمبودهای خود مواجه میشوند و مرتب به دنبال این سؤالند که در آینده چه مهارتهایی نیاز خواهند داشت؟
طرز فکر در روابط
نحوهی برخورد دو طرز فکر در روابط عاشقانه و چگونگی واکنش آنها نسبت به صدمههایی که از قطع روابط دیدهاند، کاملاً متفاوت است. در تحقیقی که کارول دوک بر روی 100 نفر از افرادی که شکست های عاطفی را تجربه کرده بودند، انجام داد، مشخص شد افرادی که طرزفکر ثابت دارند، احساس میکنند مورد قضاوت قرار گرفتهاند و برچسب “غیرقابل دوست داشتن” برای همیشه با آنهاست. هیچ راهکاری برای التیام زخم شان نمیبینند و تنها به این فکر می کنند که به کسی که به آنها زخم زده، زخم بزنند. هدف آنها انتقام است.
داستانهای افراد دارای تفکر رشد در این تحقیق، اگرچه غم انگیز است، اما واکنش آنها بسیار متفاوت است. آنچه برای آنها مهم است، بخشیدن و ادامه دادن است. این افراد سعی میکنند نکته مفیدی در مورد خودشان و روابطشان یاد بگیرند. چیزی که به آنها در داشتن روابط بهتر در آینده کمک میکند و می دانندکه چگونه به حرکت ادامه دهند و آینده را در آغوش بگیرند.
طرزفکر رشد باور در روابط، چه روابط دوستی و چه روابط عاشقانه بر این اساس است که علاوه بر خود شما، دو عامل دیگر، یعنی رابطه شما و شریک شما نیز میتوانند تغییر کنند.
نقش والدین و مربیان در طرز فکر
هر کلمه و عمل والدین و مربیان، حامل پیامی است که میتواند باعث شکلگیری و تقویت یکی از دو طرز فکر شود. پس از مطالعه بر روی صد ها کودک، کارول به این نتیجه رسیده است که ستایش هوش کودکان به انگیزه و عملکرد آنها آسیب میرساند. اگرچه کودکان تحسین شدن را دوست دارند و این کار باعث ترقی و درخشش آنها میشود، اما این اثر کوتاه مدت و مقطعی است. کودکانی که مرتب از هوش و استعداد آنها تعریف شده، به محض اینکه با مشکلی روبرو شوند، اعتماد به نفس خود را از دست داده و انگیزه آنها به پایین ترین سطح خود میرسد. برای تقویت طرز فکر رشد باور، لازم است به جای تحسین کردن استعداد و هوش، پیامهایی در مورد فرآیند و رشد به بچهها داده شود.
باید بچهها را به گونهای تحسین کرد که متوجه شوند والدین و مربیان به مطالعه، تمرین و پشتکار و روشهای خوب آنها بها میدهند.
نتیجه مطالعهای که بر روی کودکان 6 سال تا دانشجویان کالج انجام شده است نشان میدهد که افرادی که طرز فکر ثابت دارند، فکر میکنند که والدینشان آنها را دوست نداشته و مورد احترام قرار نخواهند داد، مگر اینکه آرمانهای پدر و مادرشان را تحقق بخشند.
تغییر طرز فکر
طرز فکر رشد بر اساس باور به تغییر است و کارل دوک، لذت بخش ترین بخش کار خود را، تماشای تغییر افراد می داند. طرز فکر ها تجزیه و تحلیلهایی را که در ذهن افراد هر لحظه در حال وقوع است، شکل میدهند. طرز فکر کل فرآیند تفسیر را هدایت میکند. طرز فکر ثابت، صدای گفتار درونی ایجاد میکند که بر قضاوت کردن متمرکز است. صداهایی مانند: “این یعنی من بازنده هستم”، “این یعنی فرد بهتری نسبت به آنها هستم”، “این یعنی شریک زندگی ام خودخواه است”
در بخش آخر کتاب، کارول دوک با اشاره به بخش هایی از محتوای سخنرانی های طرز فکر و مثالها و نمونههایی که در طی برگزاری کارگاههای آموزشی تغییر طرز فکر با آنها برخورد کرده است، به چگونگی تغییر صدای گفتار درونی از قضاوت کردن به سوی یک صدای رشد گرا میپردازد.
نسیم ناجی